شرح سرگذشتِ موسیقی ایرانی در دوره قاجار به یقین در یک مقاله نمی گنجد. این دوره را باید چرخشگاهی در تاریخ موسیقی ایران شمرد. زیرا در این دوره است که موسیقی مانند هنرهای دیگر پس از دو قرن رو نهان کردن دوباره جلوه می کند و در دربار شاهان قاجار مانند فتحعلی شاه و به ویژه در دربار ناصرالدین شاه جایگاهی برای خود می یابد.
امّا چون هنوز جامعه ایرانی دراین دوره ارج و اعتباری برای موسیقی نمی شناسد، کمتر کتاب و رساله ای در این زمینه نوشته می شود. تنها کتابی که از این دوره در باب موسیقی سراغ داریم، کتاب بحورالالحان (درعلم موسیقی و نسبت آن با عروض) نوشته فرصت الدوله شیرازی (۱۳۳۹-۱۲۷۱ه ق/-۱۸۴۲ ۱۹۲۵م) است. در این کتاب، نویسنده چندان از وضع موسیقی و موسیقی دانانِ روزگار خود سخن نگفته است بلکه با بهره جویی از کتاب های پیشینیان به شرح رابطه شعر و موسیقی از نظر وزن پرداخته و به طور خلاصه اسامی دستگاه ها و گوشه های آواز ایرانی را معرفی کرده است. سپس با گزینش اشعاری از حدود ۴۰ شاعر از شاعرانِ گذشته به ویژه سعدی و حافظ و جامی و خیام گفته است که هرکدام را در چه دستگاه و با چه آوازی باید خواند.
درنتیجه، برای پی بردن به وضع موسیقی و موسیقی دانانِ دوره قاجار منابعی که موضوع شان تنها موسیقی باشد و بس، در دست نداریم و برای چنین کاری ناگزیریم از منابع تاریخی دیگر استفاده کنیم به ویژه از سفرنامه های اروپاییان و از خاطرات و یادداشت هایی که مؤلفان آن دوره درباره دیده ها و نظریات خود نوشته اند. در میان این گونه نوشته ها بی گمان خاطراتی که نزدیکان دربار نوشته اند از همه مهم تر است. زیرا آنان به اندرون نیز راه داشته اند و از نزدیک شاهدِ چگونگیِ زندگیِ شاه و درباریان بوده اند. یکی از آنها تاریخ عضدی تألیف شاهزاده عضدالدوله، چهل و نهمین پسر فتحعلی شاه است که دوره سه پادشاهِ نخستین قاجار یعنی آغا محمّد خان و فتحعلی شاه و محمّد شاه را در بر می گیرد و درآن آگاهی هایی در باره وضع موسیقی در دربار و اندرونی آن شاهان می توان یافت. دیگری خاطرات دوستعلی معیرالممالک است که پسر عصمتالدوله، دختر ناصرالدین شاه بود و از نزدیک به اوضاع و احوال دربار آشنایی داشت. گذشته از این متن های تاریخی، درکتاب های تاریخ موسیقی نیز که در قرن حاضر نوشته شده اند برخی اطلاعات سودمند درباره موسیقی دوران قاجار آمده است.
هنگامی که ضبط موسیقی ایرانی به صورت صفحه گرامافون درسال ۱۹۰۶ میلادی آغاز شد، برخی از استادان موسیقی دوره ناصرالدین شاه هنوز در قید حیات بودند مانند میرزا عبدالله و آقا حسینقلی(نوازندگان تار) و نایب اسدالله اصفهانی (نوازنده نی) و باقرخان (کمانچه کش) و میرزا علی اکبر شاهی و حسن خان (نوازندگان سنتور). برخی از این ضبط ها را در سال ۱۳۷۳ خورشیدی در تهران به صورت نوار درآورده اند و منتشر کرده اند. شنیدن این نوارها می تواند برای کارشناسان موسیقی در فهم موسیقی دوره قاجار سودمند باشد.
نکته آخر اینکه نوشته حاضر، چنان که از عنوان آن نیز پیداست، نگاهی است به وضع موسیقی در دوره و در دربارقاجار، ما درآن تنها به طرح برخی جنبه های این موسیقی و ترسیم خطوط کلی آن اکتفا کرده ایم.
موسیقی و دربار
دردربارهای پادشاها ن ایرانی، از پیش ازاسلام تا اوایل قرن بیستم، موسیقی همواره جایگاهی ارجمند داشته است. شاهان و شاهزادگان ایرانی همیشه بهترین نوازندگان و رامشگرانرا به خدمت می گرفتندو آنان را تحت حمایت خویش قرار می دادند. نظامی عروضی (قرن ۱۲ میلادی) نویسنده چهار مقاله از چهار صنف اجتماعی یاد می کند که پادشاهان حضور آنان را در دربار خود ضروری می دانستند و از خدمات آنان بهره مند می شدند و به کار آنان بسیار ارج می نهادند: نخست دبیران بودند، دوّم شاعران و خُیناگران، سوّم منجّمان و چهارم طبیبان. شهرستانی هنگام سخن گفتن از باورهای مزدکیان از چهار شخص برجسته یاد می کند که خدمتگزار شاهنشاه بودند: موبد موبدان، هیربَد هیربَدان، اسپهبد و رامشگر.
جایگاه اجتماعی موسیقی دانان و نوازندگان
برای درک جایگاه اجتماعی موسیقی دانان و نوازندگان ایرانی دو عامل را باید درنظر گرفت. امّا پیش از پرداختن به جایگاه اهل موسیقی در سلسله مراتب اجتماعی می باید به جایگاه موسیقی در فرهنگ اسلامی توجه کرد. هرچند قرآن هنر موسیقی را یکسره منع نکرده است، پیامبر اسلام و سپس اصحاب او همواره کوشیده اند تا روح آدمی را از گزند لذت های ممنوع (ملاهی) یعنی شراب و زن و آواز در امان نگاه دارند.
مسئله در واقع تعریف موسیقی و به عبارتی تعیین حد ومرز آن است زیرا، چنان که ژان دورینگ (Jean During) توجه کرده، در بیشتر احادیث، موسیقی را به چیز دیگری ربط داده اند و هرگز آن را به صورت مجرّد یعنی در مقام موسیقی بررسی نکرده اند. از «میان سی حدیث، چهار حدیث موسیقی را با شراب خواری و قمار یکی می دانند، شش حدیث دیگر آن را با عشرت پرستی و شرابخواری یکسان می کنند، یک حدیث آن را به بت پرستی مربوط می داند. تنها دوازده حدیث از میان سی حدیث بررسی شده درباره عمل آواز خواندن و آلات موسیقی سخن می گویند که چهار تای آن از پیامبر اسلام است».
و امّا در باره جایگاه اجتماعی موسیقی دانان و نوازندگان همین اندازه می توان گفت که آنان همواره نگران آن بوده اند که مبادا با مطرب یکی گرفته شوند و بی گمان یکی از علت های نگرانی آنان این بوده است که مُطربان همیشه در جامعه ایران جایگاهی پَست داشته اند. این نکته را نیز بیفزاییم که در ایران تا قرن نوزدهم یهودی ها بیشتر در کار موسیقی دست داشتند. یهودی های شیراز از بهترین نوازندگان ایران به شمار می رفتند و گفته می شود که بهترین نگهبانان موسیقی کلاسیک و سنتی ایران بودند.
خالقی از قول یکی از اروپاییانی که در دوره محمدعلی شاه قاجار به ایران آمده بود می نویسد: «صنعت و حرفه موسیقی و رقص و آواز هم در این مملکت به طور انحصار در دست یهودی ها واقع گردیده، مشهور است که ملل شرقی اشتغال به این حِرف و صنایع را برای خود پست و حقیر دانسته و به طور انحصار آن را به ملل سائره واگذار کرده اند. ایرانی ها هم دارای همین نظریه هستند و از اشتغال به صنایع موسیقی و آواز و رقص عار دارند.»
گوبینو (Gobineau) نیز که درزمان ناصرالدینشاه چندسالی وزیرمختارفرانسه در ایران بود درکتاب «سه سال در آسیا» می نویسد: «در ایران آنان که تار می نوازند و در موسیقی استاد اند جز از طبقه اوّل و دوّم هستند. نجبا و اشراف ایرانی تار زدن را نوعی عیب می شمارند یا دست کم این کار را مایه سبکی خود می شمارند.»
قدر و منزلت نوازندگان در حدّی بود که در دوره ناصرالدین شاه آنان را «عمله طرب» می نامیدند و به نوازندگانِ درباری که دربارگاه شاه حق جلوس و نواختن داشتند«عمله طربخاصه» می گفتند. اینان کسانی بودندکه شاه برای آنان وظیفه و مقرری تعیین کرده بود.۳۳ این نیز ناگفته نماند که طبقه بندی موسیقی دانان در دربارها رسم بوده است، چنان که بهرام کسانی را که هنرشان پسند خاطر او بود به جایگاه نخستین برمی کشید و آنان را که کارشان باب طبع او نبود به مقام دوّم فرودمی آورد. می گویند هارون الرشید نیز به پیروی از شیوه دربار ساسانی برای آوازه خوانان دربارش مراتبی تعیین کرده بود.
عارف در دیوان اش درباره علی اکبر فراهانی می نویسد: « با آنکه مانند امروز آن روزها هم تا اندازه ای وضعیت زندگانی هنرمندان تیره و ناراحت بوده ولی زندگانی این استاد در نهایت خوشی و آسایش بوده است.» امّا حقیقت این است که زندگانیِ نوازندگان دوره ناصری بسیار سخت بود و بیشتر آنان سال های آخر عمرشان را در تنگدستی می گذراندند. عارف در جایی دیگر پس ازمرگ آقاحسینقلی پسر علی اکبرخان که از «عمله طرب خاصه» به شمار می رفته می نویسد: «پس از مرگ میرزا حسینقلی در ایران کسی نفهمید که میرزا که بود و کی مُرد و او را در کدامین دخمه دفن کردند. . . این است وضع کشور حق شناس ما» و درباره خود در آغاز کارش می گوید: «از آنجایی که کار موسیقی درایران به واسطه نادانی وجهالتِ راهنمایان نادانِ عوام فریب به اعلاء درجه افتضاح رسیده بود هیچ وقت میل نداشتم به داشتن این صنعت مفتضح معرفی شوم.»
اهمیت ساخته های موسیقایی در دوره قاجار
آنچه امروز زیر عنوانِ موسیقی ملی ایران می شناسیم و هفت دستگاه و ردیف را در بر می گیرد، همان است که استادانِ موسیقی در دوره قاجار آن را می نواختند و تعلیم می دادند و از راه همین روش آموزش شفاهی به روزگار ما رسیده است. این موسیقی ظاهراً تا حدود قرن سیزدهم هجری (قرن ۱۹م) نظام ادواری داشته و سپس جای آن را نظام دستگاهی گرفته است. آنچه مسلم است موسیقی ایرانی تا اوایل قرن نهم هجری(قرن ۱۵م) جنبه علمی داشته است و بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، صفی الدین اُرموی و عبدالقادر مراغی آثار مهمی در این زمینه به جا گذاشته اند.کتاب الادوار صفی الدین اُرمّوی بهترین و کامل ترین اثری است که درآن مؤلف نظام ادواری را توجیه و تفسیر کرده است.
پس از عبدالقادر مراغی است که آثار و کتاب های موسیقی به زبان فارسی رو به کاهش می گذارد تا جایی که در دوره صفویه و اوایل دوره قاجار کمتر اثر مکتوبی در باب موسیقی می توان سراغ گرفت. علت را می توان مساعد نبودنِ اوضاع اجتماعی و موانع مذهبی دانست.
نخستین کتابی که در آن اصطلاح نظام دستگاهی به تصریح آمده است کتاب بحورالالحان نوشته فرصت شیرازی است که به آن اشاره کردیم. فرصت درباره موسیقی زمان خود می نویسد:«بدان که در این قرن اخیر از زمان حکماء و علماء این فن، دستگاه قدما را بر هم زده و آن را بر هفت دستگاه قرار داده اند». و در جای دیگر اسامی هفت دستگاه را به این ترتیب می آورد: «راست پنجگاه، چهارگاه، سه گاه، همایون، نوا، ماهور، شور». این هفت دستگاه خود دارای گوشه هایی است که به برخی از آنها چند آواز نیز ضمیمه است.
خاندان هنر
بنیانگذاری و تکوین ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی را به خاندان علی اکبر فراهانی (معروف به خاندان هنر) نسبت داده اند. فراهانی یکی از برجسته ترین نوازندگان دربار ناصرالدین شاه بود. عارف در دیوانش می نویسد که آقا علی اکبر «بی اندازه مورد تشویق و محبت شاه بوده» بطوری که اغلب وقت را در مصاحبت شاه گذرانیده و او را از نغمات عالی و بی نظیرِ ساخته خود سرمست نگاه می داشته است. از عجایب اینکه درجه و میزان هنر استاد به حدی بود که کسی را یارای مخالفت یا جرأت حسادت با او نبوده و اخلاقاً هم طوری با اطرافیان شاه می زیسته که محبوب همه واقع و مورد توجه عموم قرار گرفته بود.»
به طور کلی، در روزگار ناصرالدین شاه دو خاندانِ موسیقی دانِ رسمی دربار کم و بیش تنها امانت دارانِ موسیقی سنتی بودند: یکی خاندان محمد صادق خان، رهبر نوازندگان شاه، و دیگری خاندان علی اکبر فراهانی. به گفته صفوت از میراث هنری خاندان محمد صادق خان نشانه های کمی باقی مانده است امّا سنت فراهانی را پسران او آقا حسینقلی(۱۳۳۴-۱۲۷۰ه ق/۱۹۱۶-۱۸۵۲م) و میرزا عبدالله (۱۳۳۷-۱۲۶۰ه ق/۱۹۱۸-۱۸۴۳م) زنده نگهداشتند و به شاگردانِ خود منتقل کردند و خود این شاگردان نیز موسیقی دانان و نوازندگانِ موسیقی سنتی نسل ما را تربیت کردند.